...
دوشنبه 23 تیر 1393 11:37 ق.ظ
داستان ابری بی بار را شنییده ام...
که در غبار بیابان مدفون است
و آوازه اش به گوش هر مسافری رسیده است
در پی اش بسیار گشته اند و
نیافتندش...
پر ارتفاع ترین ارزو ها را
در خودش به اسارت گرفته است...
مسافری بود خسته
مسافری بود
ره گم کرده و در پی ارزویی
در گریز ابر بی بار
سرگردان بود ...
چه عطشی
مسافر از پی چه میگردی
نه راهیست
نه ارزویی است
ارزو
سرابیست بی پایان
ارزو
ارزویی بیش نیست...
مریم .ص
که در غبار بیابان مدفون است
و آوازه اش به گوش هر مسافری رسیده است
در پی اش بسیار گشته اند و
نیافتندش...
پر ارتفاع ترین ارزو ها را
در خودش به اسارت گرفته است...
مسافری بود خسته
مسافری بود
ره گم کرده و در پی ارزویی
در گریز ابر بی بار
سرگردان بود ...
چه عطشی
مسافر از پی چه میگردی
نه راهیست
نه ارزویی است
ارزو
سرابیست بی پایان
ارزو
ارزویی بیش نیست...
مریم .ص
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: دوشنبه 23 تیر 1393 12:38 ب.ظ